خانه | آرشيو | ايميلبـه نـام خـدای خـوبـم...آغازمی كنم ... می نويسم ...برای امروز ... برای فردا ...برای اينكه بماند**************اینجا را ساختمتا بهانه ای باشدکه به یاد داشته باشمچیزهای کوچک و مهم زندگی را،تا فراموش نکنمبودن را...و بودنم را...**************من زندگی می كنم...ياد می گيرم...گاهی از چيزهايی كه ياد گ
رفتم،گاهی از چيزهايی كه دوستشون دارمو يا دوست دارم بهشون فكركنماز گذر روزها...و برخی گفتنی هااينجا می نويسم.**************فقط کسانی می توانند از دل دریا خبر گیرندکه از ساحل به داخل دریا آیندو گوشه ای از یخ را بشکنند.**************من از نهایت شب حرف می زنماگر به خانه من آمدیبرای من ای مهربان،چراغ بیار،و یک دریچه که از آنبه ازدحام کوچه ی خوشبخت بنگرم.**************« ستاره ها نهفته،در آسمان ابریدلم گرفته ای دوست ، هوای گریه با من ... »**************ابرهای همه ی غم ها...یک باره بر سرم باریدن گرفته اند...**************حرف ها بر سر دلم عقده کرده است.می خواهم گوشه ای بنشینم و کمی تنها باشم.حرف بزنم،بنویسم،بگویم.باید بنویسم.این حرف ها را نمی شود تحمل کرد،بیش تر از این در دل نگه داشت،ورم می کند و رنجم می دهد.**************دل من نمی دانیکه چه سبک باری و روشنایی استدر نالیدن...ای مغرور محروم؛حتی خدایان می نالند...حتی گرگ صحرا می نالد...**************حرف هایی هست برای"گفتن"که اگر گوشی نبود،نمی گوییم.و حرف هایی هست برای "نگفتن"حرف هایی که هرگز سر به "ابتذال گفتن"فرود نمی آرند.حرف هایی شگفت،زیبا و اهوراییهمین هایند.کلماتی که پاره های "بودن" آدمی انداینان هماره در جستجوی "مخاطب" خویشنداگر یافتند،یافته می شوندو در صمیم "وجدان" او آرام می گیرند.و اگر مخاطب خویش را نیافتند،نیستند. زمستان نگاهت سهم من...
ادامه مطلبما را در سایت زمستان نگاهت سهم من دنبال می کنید
برچسب : نویسنده : ctadaii275 بازدید : 113 تاريخ : دوشنبه 26 ارديبهشت 1401 ساعت: 9:20